راز

secret


با تو از خاطره ها سرشارم.جشن نوروز تو را کم دارم.سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم.
همان غاری که از وارد شدن به آن واهمه دارید ، میتواند سرچشمه آن گنجی باشد که دنبالش می گشتید . . .
مهم نیست که چند بهار زندگی میکنیم ، مهم اینه که بهاری زندگی کنیم . . .

+نوشته شده در جمعه 5 فروردين 1390برچسب:,ساعت14:7توسط کیا | |

نشنو از ني ني حصيري بينواست
بشنو از دل دل حريم كبرياست
ني بسوزد خاك و خاكستر شود
دل بسوزد خانه ي دل بر شود

+نوشته شده در چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:,ساعت14:5توسط کیا | |


فاصله دختر تا پير مرد يک نفر بود ؛ روي نيمکتي چوبي ؛ روبه روي يک آب نماي سنگي .
پيرمرد از دختر پرسيد :
- غمگيني؟
- نه .
- مطمئني ؟
- نه .
- چرا گريه مي کني ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نيستم .
- قبلا اينو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولي تو قشنگ ترين دختري هستي که من تا حالا ديدم .
- راست مي گي ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پيرمرد را بوسيد و به طرف دوستاش دويد ؛ شاد شاد.
چند دقيقه بعد پير مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کيفش را باز کرد ؛ عصاي سفيدش را بيرون آورد و رفت !

+نوشته شده در چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:,ساعت13:40توسط کیا | |