راز

secret

سال‌ها بگذشته و در خاطرم افسانه‌ای
خواهشم یک بوسه بود! گفتی برو دیوانه‌ای
بر لب جوی دو چشمت تشنه ماندم بی‌وفا
جرعه‌ای بنگر مرا ، تا دل شود ویرانه‌ای
روزها در حسرت یک عشوه ماندم تا هنوز
نازکن ، خواهی بکش ! اما نگو بیگانه‌ای
در هوای ذهن دل ، آغوش تو باز است و گرم
بهتر از بلبل ! بخوان ، در باغ جان مستانه‌ای
در خودم دیدم بیایم باز هم منت کشم
در زدم ، بگشا که می‌دانم کنون در خانه‌ای
طول و عرض کوچه را آنقدر پیمودم که باد
با فغان می‌گفت: مجنون ، موی ما را شانه‌ای
 
 
طعنه‌ها شیرین شنیدم تا مرا باور کنی
گر نخواهی می‌روم اما بدان یکدانه‌ای


نظرات شما عزیزان:

مهسا
ساعت14:42---14 بهمن 1393
سلام وبت عاااااااااااااالیه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت23:37توسط کیا | |